الماس

آخرین نظرات
۰۵اسفند

روز آخر حذف و اضافه یاد یکی از هم کلاسی هام افتادم که دو سه ترمه پیگیر درس خوندن شده و کلا خیلی اکتیو شده و چون از ترم قبل هم یکم باهاش وقت گذرونده بودم فکر کردم میتونه فرد مناسبی باشه،پیام دادم به استادم و ازش مشورت گرفتم و گفت که به نظر فرد مناسبی میاد 

رفتم باهاش صحبت کردم و خیلیییییییی ذوق کرد.خیلی زیاد!

و از استادم خواست که به عنوان درس اختیاری واحد برداره،استاد بهش گفت اگر نزدیک به ددلاینه بردار والا صبر کن صحبت کنیم 

اونم عصر همون روز واحدو برداشت:/

هنوز استاد باهامون صحبت نکرده.ولی من روند کار رو بهش توضیح دادم و گفتم که خودم تا الان چیکار کردم و چقدر فول تایم کار کردم که بدونه جدیه.شبش اومد گفت واحدو برداشتم و از فردا شروع کنیم و ذوق و فلان 

منم خوشحال شدم و حتی بهش گفتم اگر خواست کاریو شروع کنه قبلش به من اطلاع بده که کار تکراری نکنیم و گفت باشه.اما الان سه روز گذشته و خبری ازش نیست:| و خب این منی که اینور یه عالمه شوق و ذوق دارم و در کنارش واقعا دارم کار میکنم و وقت میذارم رو ناامید کرده ، ولی دارم سعی میکنم که صبورتر باشم،کمتر قضاوت کنم و این سکوت رو به فال نیک بگیرم که منتظره اول با استاد صحبت کنه.نتونستم تحمل کنم و ازش ننویسم ولی:)) یکم هم مضطرب شدم.

نمیدونم به استادم بگم که بهش بگه چقدر کار جدیه که به خودش بیاد یا نه کار زشتیه؟

حتی این فکر هم به سرم زده که بگم به اون یه کار دیگه بده اصن میخوام تنها باشم 

چه کاری بود کردم :||

۹۹/۱۲/۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰

نظرات  (۵)

من همیشه تو دوران تحصیلم از شراکت بدم میومد! حس میکردم اختیارم از دستم در میره.

حالا فعلا نگران نباش 

اگر دیدی کار بیخ پیدا کرد راهی برای جدا شدن هست؟

پاسخ:
اخه کار سخت و سنگینیه و پیشنهاد استادم بود که یکیو پیدا کنیم ترجیحا.وگرنه منم اصلا از تیم ورک خوشم نمیاد راستش اما مجبورم تمرین کنم یاد بگیرم چون توی رشته ام نیازه بعدا.الان ن الزاما
یاسی دارم سعی میکنم فکر نکنم بهش.نشستم فیلم درسی میبینم ولی بازم پرش فکری دارم:)) یه وضعی.دلم میخواد با استادم حرف بزنم.

نمیدونم راستش.چون واحد رو برداشته.مگر اینکه برای اون یه کاری بکنه:/ امیدم به استادمه

دستم خورد خصوصی شد :/

پاسخ:
فدای سرت:)

خودت مستقیم بگو و بپرس چکار میکنه...ببین استاد باهاش حرف زده؟!!!

توی کار تیمی صبوری خیلی نیاز هست...و در کنارش باید باهم راحت باشین و به همدیگه شک نکنید...من قبلا با همکارم خیلی شراکتی کار میکردیم و حتی دفتر زدیم...بعد اون یه سری اتفاقا افتاد بهش شک کردم حس کردم داره منو دور میزنه و هنوزم که شراکتی باهم کار میکنیم حس بد دارم....ولی مجبورم ادامه بدم...

در کنارش میبینم واقعا منو دوست داره و واقعا از روی علاقه ش هست برام کار میفرسته ولی بازم اون حس های بد رو دارم و نمیدونم چطوری روش سرپوش بذارم...

پاسخ:
نه قرارمون با استادمون گروهیه این بار،فرداست.اون هنوز صحبت نکرده
من میخواستم قبل از تماس به استادم بگم که داستان چیه که اون توصیه های لازم رو بگه ولی نمیدونم کار درستیه یا نه
حتی به اینم فکر میکنم که بگم کلا نمیخوام ولی چون خودم معرفیش کردم اصلاااا روم نمیشه.:/
شک کردن هم خیلی ادم رو اذیت میکنه واقعا...ولی این شک نیست اطمینانه.کار خاصی نکرده تو این مدت.
نمیشه مه سو سرپوش گذاشت.

سلام

بهترین راه حل اینه که در این خصوص صحبت کنید

اشاره خانم مه سو هم بهمین شکل بود که احساسی وجود داره ، چون در خصوص اون با شریک ش صحبت نکرده ، هنوز شک و تردید در دل شون وجود داره

به نظر من بهترین راه   صحبت کردن مستقیم و بیان مشکلات و دغدغه هاست

توی هر رابطه ، اینکه چند نفر بدون ابراز احساسات ، دغدغه ها و مشکلات شون انتظار دارند بقیه متوجه این موضوعات بشن صحیح و امکان پذیر نیست

کما اینکه موضوع شما موضوع حساس و مهمی ست. بهترین روش بیان حساسیت و دغدغه های شما بصورت جدی ست . البته این کار می بایست در اول راه صورت می گرفت و الان هم دیر نیست.

پاسخ:
سلام:)
من روز اول به ایشون گفتم کاملا که ددلاین تا کی هست و سختی کار چقدره.حتی تمام تجربه هایی که پیش از ایشون خودم به سختی به دست اورده بودم هم منتقل کردم بهشون اما گویا جدی گرفته نشده.نمیدونم...حالا بعد از قرار امروز اگر باز هم همین روند باشه براشون توضیح خواهم داد.اما خب من نمیتونم خیلی پروژه ام رو به این صورت تحت تاثیر ایشون قرار بدم.یک هفته صبر میکنم و اگر درست نشد به استادم میگم که میخوام تنها کار کنم.
امیدوارم همه چیز به زودی درست شه

سلام عزیزم

خوبی؟

من این مدت نبودم و الان که برگشتم با دیدن این وبلاگ کلی ذوق کردم. چقدر لذت میبرم از وجود آدمهایی مثل تو...

ریسرچ کردن توی کار بالینی ماها سختی کار ذهنیش خیلی کمتر از شماهاس، ولی خب کار یدی و فیزیکیش شاید بیشتر باشه (کار کردن با مریضا و پروسیجرا) ولی خب در نهایت چون توی پزشکی اغلب ریسرچ ها بر پایه ی "مشاهده"س انجام یه کار اوریجینال برای ما کمتر وقت میگیره و خیلی سرراست تره. توی labهایی که کار میکنیم پروژه های ما چند ماهه تموم میشه و بچه های PhD معمولا کارهاشون چند سال طول میکشه و کلی پیچیدگی داره و شاید نتیجه نگیرن حتی، ولی خب در نهایت علمی که اونها تولید میکنن جذابتر و مهمتره تا مقالات ما. واسه همین فکر کنم اینکه بخوام توصیه ای بهت بکنم یا مقایسه ای بکنم خیلی سخته.

خیلی خوشحالم که این تلاشت رو میبینم. مطمئن باش دنیا یه جوریه که هیچ تلاشی بدون نتیجه نمیمونه. همه ی زحمتا حتی اونایی که بلافاصله نتیجه ش رو نمیبینی و به نظر بیهوده میان بعد از چند سال مثل قطعات پازل به هم میپیوندن و یه تصویر بزرگ باشکوه از موفقیت درست میکنن برات. واسه همین در مقابل سختیاش صبر کن. توی این راه هزاران آدم ناجور خواهی دید، حقت رو خواهند خورد، دورت خواهند زد، حتی استادایی از کارها و تلاشات سواستفاده خواهند کرد. اما اگر همه رو هندل کنی و دلسرد نشی نتیجه ش خیلی خوبه.

خیلی دوست دارم نوشته های این وبلاگت رو دنبال کنم. بیشتر بنویس ^_^

پاسخ:
سلااام ورداجان
.من خوبم عزیزم خودت چطوری؟
خیلی لطططططف داری بهم.
وقتی توی این روند قرار گرفتم متوجه این قضایا شدم تا حدودی و جالبه.قبل از این فکر میکردم ریسرچ سخت تره ولی خب توی یه حوزه هایی نه.
چقدر قشنگ بووووود صحبتهات عزیزم.ممنونم واقعا که واسم نوشتی
چشم.از اون موقع که انقدررررر درگیر خوندن شدم که حتی نرسیدم بیام اینجا ولی الان خلوت ترم سعی میکنم بیشتر بنویسم:) *

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی